زندگیمون داره بهم مى خوره
کى مى یاد پا در مى یونى کنه
چرا همه عقب کشیدن
شما بودین که زندگیمونو خراب کردین
عقب نکشین بیاین ما رو برگردونین
مرگ زخمى را بر قلب مى گذارد که هیچ چیز آن را التیام نمى دهد
عشق خاطره اى را در قلب به جا مى گذارد که هیچ وقت از بین نمى رود
روزاى آبى شب هاى آینده ى سیاهى
ندونسته شب هام سیاه شده بود
فکر مى کردم با تو آیندم مى شد بازم خیلى عالى
همون موقع که شکست اول رو خورده بودم باید مى فهمیدم که باختم
اما هنوز بازم شکست دوباره؛چون اشکم داره بازم مى باره
کلید بهشت دست توئه
کلیدو دادى به دستم اما من اونجا نمیرم همین جا پیش تو هستم
اگه بخوام بدون تو برم به بهشت
همون بهتر که بدون تو برم به جهنم نه بهشت
دریا رو دیدو دلشو زدش به دریا
انگار به فکر من،نبود رفت به دریا
خوشگل بود دریا هم اینو فهمید و تو دل خودش برد
کاش آبى دریا رو ندیده بودو پیش ما بود
در خنده و شادى نداریم غم و غصه دیگرى
شادى خودش انرژیه،خنده کار بزرگیه
غصه رو بیرونش کنیم
خنده رو جایش بکنیم
تیغم زدیو برگشتى خونتون
پیش من نموندیو بشى هم زبون
کى بهت یاد داده بود این کارو کنى
من که بهت یاد نداده بودم این کارو کنى
ما دل خود را به زندان رفاقت داده ایم
آشنایان را سلامى از صداقت داده ایم
گر به ظاهر در پى احوال یاران نیستیم
در حریم خلوت دل با عزیزان بوده ایم
على در عرش اعلا بى نظیر است،على بر عالم و آدم امیر است،به عشق مولایم نویسم،چه عیدى بهتر از عید غدیر است.
(عید غدیر مبارک)
نصیحتم نکن من از نصیحت گوشم پُره
این تو هستى که منو مى کنه دیوونه
جلوى چشم نمون برو پیش دیگرون
رفتى پیشش بگو منو شکستى
بگو که در رو رو من بستى
خودکارو بر مى دارى که چى کار کنى
واسه کى بنویسى،اونى که نیستش
زمانى که بودش چیزى بهش نمى گفتى
اگه بودش چى مى گفتى بهش
به من بگو شاید من بتونم بهش بگم
شاید من بتونم برگردونمش
به من بگو من برمى گردونمش
مکّه ات را دیدمو دلم لرزید خدا جون
اشک از چشمم اومدو دعا کردم براى دیگرون
خدا جون ازت چیزى میخوام،میتونى بر آورده کنى؟
چیز کوچکى مى خوام،مى تونى بر آورده کنى
(ولادت امام على النقى(ع) بر تمامى شما دوستان عزیز مبارک)
چشمات اگه گریه بگیره
دلم با تو مى میره
بغلم کن؛ خودتو خالى کن
مى خوام خودتو خالى کنى
اگه غمو غصّه دارى
اونى که تو رو ناراحت کرده؛مرده؟!
آره مرده!،معلومه خیلى هم نامرده
چون دلش از سنگه
زمان رفته دیگه بر نمى گرده
کاش منم با تو میمردم،نمى شدم خسته
جسم خسته،روح خسته،بس که دل تو رو شکسته
تو جنگل داشتم دنبال سوراخ موش میگشتم
که تو رو دیدم دور تو گشتم
اون پروانه هم مارو دیدو جشن گرفت
خوش و خرّم زندگى کردیمو خفتمون گرفت
حاجیان جمعند دور هم همه
پس کجا رفته حسین فاطمه
حاجیان رفتند یک سر در منىٰ
پس چرا او رفته سوى کربلاٰ
او به جاى مو سر مى دهد
قاسمو عباسو اکبر مى دهد
سعى حج او صفا با خنجر است
مروه اش قبر على اصغر است
فرصت بده عشقم من مى خوام برگردم
مى خوام برگردم به خونمون
اگه فرصت بدى ممنونت میشم
اگرم ندى حق دارى
جاده ى خیال تو داره منو دیوونه مى کنه
کى،کجا،چه وقتى میاى
بیا دارم بى تو میمیرم
اگه تو بیاى من بالو پر مى گیرم
خونه نشستیم از بیرون خبر نداریم
ما رو خر فرض کردن،بیا بیرون دوست من
بهشون نشون بدیم که اشتباه کردن
خونه ى خیال من نزدیک خونه ى خیال توئه
نکنه ما با هم هستیم هم خونه
اگه بشه چى میشه
روز جشن ما میشه
شب شده ، کار تعطیل شده
موقع عشق و حال شده
بزن بریم بیرون حال کنیم
بى خیال فردا؛امشبو حال کنیم
امروز روز خداس
روز لبخنداى بى صداس
بیا ما آدما بهم لبخند بزنیم
غم و غصّه و ول کنیمو بهم لبخند بزنیم
مى خوام کبوتر بشم برم به بالاى آسمون
از زمین خسته شدم،مى خوام برم به آسمون
زمین از من خسته شده
چشش به من بسته شده
زمانى که برسم به خدا بهش میگم چه زمین خسته اى داریم
باید بیاد خودش ببینه که چقدر دل شکسته داریم
من میرم بالاى کوه گل رز بچینم
براى تو بیارمو از تو خبر بگیرم
که ببینم منو قبول کردى براى همسرى
تو خودت گلى ولى این گل براى چیز دیگریست
شبى دلم لرزون و حیرون
منتظر بهار بود
بهار آمد گفت چرا پکرى؟
گفتم منتظرت بودم خوش آمدى
گفتش بخاطر این نیستى پکر!
گفتم تو نمى دونى که زمانى که میرى تا زمانى که بیاى ما چقدر در انتظاریم؛و او هیچ نگفت و سکوت کرد.
دل به دلت دادمو شدم همسرت
تا حالا شده با من بکنى درد و دل
درد و دل نمیکنى چراشو نمى دونم
دلت گرفته مى دونم
از لاکت بیا بیرون اى همسرم
با من درد و دل کن همسرم
تق تق صداى بارون مى یاد
مى خوره به شیشه ى پنجره
شیشه ى پنجره خیس شده & منتظر زمستون شده
کاش خورشید خانم مى یومد
پشت خودش ماه منو مى آورد
گل سرما فصل سرما
گرمى تو رو مى خواد
عزیزم دستتو بده به دستم؛گرمى عشقو بفهمم
حالا دستت رسید به دستم ولى من زیر برفم
سیاهى شبو برات روزش مى کنم
تا بیاى پیشم خونه رو شادش مى کنم
از روز آشنایى دارى بازى مى کنى با من
خسته نشدى نمى خواى بشینى با من
کارو کارو کار موقع کشت و کاره
مى خاد توى باغچشون گل پاییزى بکاره
که هر موقع از خواب پا مى شه گل پاییز رو ببینه
دور بشه از غم و قصّه ها فقط گل شادى رو بچینه
الآن صبح شده خروس مى خونه
ظهر که شدش اذان مى خونه
الآن شبهو قار و قور شکم
شکم منتظر شام لذیذه
پاییز آمد و برگ درخت ریخت
باران زد و یهو چشم منو دید
دید براى تو پر اشکه مهدى موعود
این جمعه گذشت و تو هنوز نیامدى