"گویند که درویش همان عاشق مست است
خود گفته به میخانه فقط باده پرست است
من رفتم و دیدم که درآن خانه خراب است
گاهی به سجودست و گهی باده شکست است
گفتم که مگر یار ندیدی به شبستان
دلدارهمان نیست که از دام برست است ؟
اینجا که به جز ساغر و ساقی نتوان دید
گفتا که مرا یارهمان جام به دست است
ما در پی هر یار نگردیم به هرجای
معشوق من آن باده و آن جام الست است
در رقص سمائیم چو از خویش در آئیم
یاهو بزند آنکه ز هر دام بجست است
اگر روزی داستانم را برای کسی نقل کردی بگو:
بی کس بود،اما کسی رو تنها نذاشت.
دلشکسته بود،اما دل کسی رو نشکست.
کوه غم بود،ولی کسی رو غمگین نکرد.
و شاید بد بود ولی برای کسی بد نخواست…
متنو شو دوس داشتم فقط درکش نکردم
باز در این حدم جای شکر داره