از دست تو در هر غزلم آه زیاد است
یوسف شدنت را چه کنم چاه زیاد است
دلتنگ تر از شازده ی کوچک ِ قصه
هستی و به سیارک من راه زیاد است
تنهایم و تنهایم و تنهایم و تنها
همدم شده کم آدم همراه زیاد است
تقدیر قشنگیست که در بازی شطرنج
آیینه به دستان تو و شاه زیاد است
امشب شب مهتابی آقای غزل هاست
تصویر تو در مردمکم ماه زیاد است
من شاعر چشمان قشنگت شدم اما
از دست تو در هر غزلم آه زیاد است
وسعت دوست داشتن را اندازه نگیر…
زیادش هم کم است
تنها با آن سیراب شو
رشد کن…
شکل بگیر…
و کامل شو… خودِ دوست داشتن مهم است
نه زمانش...
نه پایداری اش…
نه مالکیتش…
و نه حد و حدودش… سرت را بالا کن…
نگاه کن…
دوست داشتن خدا را ببین…
یاد بگیر که دوست داشتنت را کادو پیچ نکنی ..
این جا کسی است پنهان
همچـــــــون خیال در دل
اما فــــــــــــــروغ رویش
ارکان من گرفتـــــــْْــــــــه
#مولانا
تشکر از حضور سبزتون
تشکر از حضور پایدارتون