مثل اعتراف به قتلی که نکردهام
دوستت دارم،
مثل ماندن روی حرفهایی که نگفته باشم،
مثل توبههای دروغین،
مثل شکنجه،
مثل کابوس،
مثل ترکِ وطن،
مثلِ آوارگی،
مثل زندگی با کسی که تا ابد دوستش ...
نخواهم داشت
دوستت دارم!
آنقدر
بیمنطق و بیفلسفه
که آخر مجبور شوی
دوستم داشته باشی...
خیلی نایس بود ...
متشکرم