تعبیر شعر
تعبیر شعر

تعبیر شعر

با من بمان تا در کنارت جان بگیرم

در سینه ی طوفانیت سامان بگیرم


دیروز با نامت شدم آغاز ، مگذار

امروز بی نامِ تو ، من پایان بگیرم


در دشت بی آب خیالم ریشه کردی

فرصت بده تا وامی از باران بگیرم


جان دادَنَم گر باب میل توست،هر دم

چشمت مرا کافی ست تا فرمان بگیرم


رنگ خزان چون می زنی بر لحظه هایم

من داد خود از مهر یا آبان بگیرم ؟


پُر می شوم از شور هستی با نگاهت

با من بمان تا بار دیگر جان بگیرم!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
H سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 14:26 http://dokhishirazi.blogfa.com

فردایک رازاست نگرانش نباش دیروزیک خاطره بودحسرتش رانخورواماامروز یک هدیه است قدرش رابدان.امروزت زیبا…

H دوشنبه 11 مرداد 1395 ساعت 20:43 http://dokhishirazi.blogfa.com

گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت می گیری ،
خیلی آرام ...
تا رهایش کنی ؛

شاپرک میان دستانت له می شود ...

نیت ِ تو کجا
و سرنوشت او کجا ...

زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد