تعبیر شعر
تعبیر شعر

تعبیر شعر

یکی هست در محله ی ما....

همه او را برای یک شب دوست دارند..

حتی برایش آش نذری هم نمیبرند او با کسی

کاری ندارد خودش را میفروشد و نان شبش را میخرد

حاج آقا میگوید باید از محله برود چون همه ی جوانان

مسجدی

را از راه به در کرده ولی چرا مسجدی ها با یک فاحشه از

را به در شدند ولی فاحشه با این همه مسجدی به

راه راست هدایت نشد

شاید فاحشه به کارش ایمان دارد

و مسجدی ها نه

نظرات 2 + ارسال نظر
بانو جمعه 18 تیر 1395 ساعت 14:26

امشب تو شبیه یک پری خواهی شد
منظومه ی نور و دلبری خواهی شد

یک عمر به پای تو نشستم افسوس
امشب تو عروس دیگری خواهی شد

ماشین سرخ

عصری میان آن همه خون گریه‌ها و دود
ماشین سرخ گل زده آمد تو را ربود

ماشین سرخ گل زده آهسته رفت و بعد
یک سایه ناپدید شد آن‌جا میان دود

رفتی و بعد خاطره‌هایت یکی‌یکی
مهمانی آمدند در این خانه‌ی کبود

حتی سراغ خاطره‌هایت نیامدی
وقتی که دستمال دلم خیس گریه بود

حتی نگفته بود کسی عاشقت شده است
آخر به غیر من که کسی عاشقت نبود‌!
بعد از تو صد فرشته‌ی غمگین به تسلیت
یک‌باره آمدند در این شعرها فرود
?
آن شب ز پشت پنجره مردی کنار رفت
مردی شبیه من، جسدی خسته و عمود

حالا به احترام تو بعد از دو سال باز
عصری کنار پنجره این شعر را سرود

saargol پنج‌شنبه 17 تیر 1395 ساعت 23:35 http://Moaadele.blogfa.com

شاید اگه فاحشه از کارش دست بکشه از بی پولی نابود شه ولی هیچکدوم از مسجدی ها اونقدر کاری که میکنند واسشون اهمیت نداره که با ترکش ازبین برند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد