این منم ١

دارم با موهام ور مى رم،این کار همیشمه
سن کمى دارم
این مرض افتاده تو جونم
این یکى شعر نیست،حرف دلمه
شب و روز کارم این شده
مخصوصا شب ها که میشه
اینو به شما دارم میگم،چون کسى رو ندارم بهش بگم
چند سطر بالایى رو داشتم نگاه مى کردم
که ببینم ویرایش باید بشه یا نه که خودکار به دست داشتم سرم رو مى خاروندم که بازم دستم داشت مى رفت به سمت اون محل که
متاسفانه دارم با دستم موهاشو مى کنم
حالا یه چیز جالب اینه که هر کسى منو مى بینه فکر مى کنه سنم از اینى که هست کم تره
کلاً زیادم حرف نمى زنم به قول دوستانى که زندگى نامشونو دارن مى گن یا مى نویسن باید بگم که کلاً حرف نمى زنم.
خیال پردازم هستم تا دلتون بخواد،بعضى موقع ها که خیال پردازیم در حدى میشه که خودم باور مى کنم اون توهمى که خودم براى خودم ساختم.
خیلى دوست دارم حرف بزنم با کسى،ولى کسى اصلا با من دوست نیست،نمى گم اخلاق خوبى دارم یا نه،نه اصلا این صحبت ها نیست؛حدود ١ یا ٢ سال پیش بود که با همه ى دوستام قطع کردم رابطه دوستیمو،چون حقیقتش حوصلشونو نداشتم.
دوست دختر یا به قول معروف Gf هم ندارم و نداشتم ولى نمى گم دوست دختر مى خوام یا دوست پسر مى خوام نه،دوست دارم کسى باشه که حرفامو بفهمه،حالا شاید پیشم باشه باهاش حرف نزنم ولى لا اقل دلم خوشه که کسى هست؛انگار اینجا مرکز دوستیابیه که این حرفارو مى گم،شرمنده که حرفام به اینجا کشیده شد.
جدیدا فقط مى رم پارک که اگه اونم نرم دیگه زندگى کردن من بى فایدس که واقعا فعلا هست حتى با پارک رفتنم.
من الآن تعجب کردم که این حرفامو تونستم با سرعت بگم چون حقیقتش یا حرفم نمى یاد یا اگه بیاد مثل الآن چندین خط مى شه

نمى دونم چرا به کسى اعتماد ندارم

دوست دارم حرف بزنم
اما کسى رو ندارم حرفامو بهش بگم
دنبال یه آدم مى گردم که مورد اعتماد باشه
یعنى میشه یک نفر تو دنیا مورد اعتماد من باشه

بدون دروغ نمیگم

پایین صفحم خالیه دیگه حرفى ندارم بهت بگم
فقط اینو بهت مى گم که بدون تو حرفام دروغ نمیگم

سرعت ترس

خونه چه آرومه من که تعجب کردم
من از این بى صدایى مى ترسم
کاش شب بشه همه دور هم جمع بشیم
بگیمو بخندیم با هم خوش باشیم

مهتاب من باش در این شب

چه شب آرومى
من با تو ام تو بیدارى
منو تو آزادیم از امشب
تو مهتاب من باش در این شب

فاز بى خوابى

یه خود کار آبى
چه حال باحالى
همگى زدیم تو فاز بى خوابى

ولى این برام خوبه

سرم درد مى کنه،امروز حال خوشى ندارم
مى خوام برم بیرون ولى بى حالم
خوبه بیرون منو تحمل مى کنه با این حال بدم
خوبه که الآن همه بى خیال منن

چیزى

دو روزه تو فکر یه کلمم که ازش شعرى در بیاد
فقط اینو فهمیدم که تو این دنیا چیزى نیست؛که ازش چیزى در بیاد

تک بیت معروفم

مى خوام قلم به دست بگیرم به خدا گله هامو بگم
خدایا از این زندگى خسته شدم آخه به کى بگم

دوست ساعت ٥ عصر

ساعت ٥ عصره من دارم مى رم بیرون
از خونه دارم مى رم بیرون چون نداره از خونه یه نشون
من حوصلم سر رفته بازم مثل همیشه
بگو ببینم کى الآن براى من یه دوست خوب میشه

سال نو بر همگى مبارک

سلام به شما دوستان خوبم
عیدتون مبارک؛امیدوارم که سال خوشى رو شروع کرده باشین،و دیگه کسى گرفتارى مالى و معنوى نداشته باشه.

(منتظر نظراتتون هستم)